پیری کجایی . . . ؟!
کاش پیر بودم و آه می کشیدم :
یادش بخیر جوانی!
اما جوانم و حسرت می خورم :
پیری کجایی . . . !
چه شد که مادربزرگ با موهای سپید
و چهره ای چروکیده ،
وقتی یاد سال های دور خویش می افتد ؛
سال هایی که رنگی بود از نگاه های گذرا
و لبخند های پوشیده !
از منی که روزهایم با تمام با هم بودن ها ،
تلخ و بی روح است ،
دلشادتر است . . . ؟!
[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 9:56 صبح ] [ ایرج فاضلی ]